• تماس  
  • موضوعات 

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

  • آرشیوها

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

دو رکعت ناز عشق

عملیات کربلای 2 بود. در آن گیر و دار محمود گفت:” می خواهم دو رکعت نماز بخوانم .” بعد از نماز وقتی علت نماز خواندنش را پرسیدیم، گفت: ” این دو رکعت نماز را من به دو علت خواندم؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند؛و دیگر اینکه اگر خدا مرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین (علیه السلام) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا به جای آورد ، این  نماز آخرم باشد…”

همانطور هم شد و محمود کاوه فرمانده قَدر تیپ ویژه شهدا که همه ضد انقلاب از نام او هراس داشتند در شب دوم عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران ،بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر وپا مجروح شد و پس از چند لحظه در همان نیمه شب در میدان نبرد روحش به آسمان پر کشید و شربت شیرین شهادت را نوشید.

                                        روحش شاد

ایستگاه بهشت

01 مهر 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

شهید پیچک


دانشگاه ها که تعطیل شد،غلامعلی دیگر در تهران بند نبود.گاهی در سیستان و بلوچستان و در سنگر معلمی،گاهی در گنبد و پاوه و سنندج و در سنگر رزم و گاهی نیز در جهادسازندگی . غلامعلی شده بود رفیق و همراه باوفای دکتر چمران. دیگر یک رزمنده ساده نبود.شده بود یک فرمانده،در حالی که فقط 21 سال داشت. یک فرمانده چشم بند شوخ طبع شجاع که بارها وبارها مجروح شد و هربارتا پای شهادت رفت، ولی انگار قسمت بود آن روز که هنوز بیش از دو ماه از دامادی اش نمی گذشت،درعملیات مطلع الفجر(آذر60)در گیلان غرب،پرنده روحش قفس تن رابکشند و ره به آسمان بسپارد .



 نظر دهید »

روایت مجاهدی که وقت نداشت به شهادت فکر کند

29 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

 

عباس دست طلا؛ کتاب مورد تحسین رهبر انقلاب

 


یکی از تازه‌ترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر معظم انقلاب، یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است


عباس دست طلا؛ کتاب مورد تحسین رهبر انقلاب

یکی از تازه‌ترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر معظم انقلاب، یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است.

رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»

ماجرا از آن‌جا شروع شد که رهبر معظم انقلاب یکم بهمن‌ماه سال قبل میزبان عده‌ای از رزمندگان قدیمی جبهه‌های جنگ بودند. مجلسی که ساعتی قبل از ظهر آغاز شد و تا نماز ظهر و عصر ادامه پیدا کرد. ترکیب افراد حاضر در آن جلسه که عمدتاً مو سفید کرده و عصا به‌دست گرفته بودند خیلی جالب بود. آن‌ها کسانی بودند که برای جنگیدن به جبهه نرفته بودند؛ رفته‌ بودند تا در جبهه کار کنند. تفنگ به‌دست نگرفته بودند؛ آچار و پیچ‌گوشتی و چکش و روغن و گیریس، ابزار دست‌شان بود. تعمیرکار ماشین‌های سنگین، صافکار، نقاش، گلگیرساز، اتاق‌ساز، جوشکار و صاحبان حرفه‌هایی از این دست. افرادی که در آن‌ سال‌ها اسم‌شان را گذاشته بودند: «اصناف پشتیبان جنگ»

برای این‌که اهمیت موضوع این نشست روشن شود، باید بدانیم که رهبر انقلاب در سخنرانی اولین روز سال جدید در حرم رضوی هم به این نشست دوستانه اشاره فرمودند:

«در دوران جنگ تحمیلی، یکی از مشکلات ما، از کار افتادن دستگاه‌های ما، بمباران شدن مراکز گوناگون ما، تهیدست ماندن نیروهای ما از وسایل لازم ـ مثل وسایل حمل و نقل و این چیزها ـ بود. یک عده افراد صنعتگر، ماهر، مجرّب، راه افتادند از تهران و شهرستان‌ها ـ که بنده در اوایل جنگ خودم شاهد بودم، این‌ها را می‌دیدم؛ اخیراً هم بحمدالله توفیق پیدا کردیم، یک جماعتی از این‌ها آمدند؛ آن روز جوان بودند، حالا سنّی از آن‌ها گذشته، اما همان انگیزه و همان شور در آن‌ها هست ـ رفتند داخل میدان‌های جنگ، در صفوف مقدم، بعضی‌هایشان هم شهید شدند؛ تعمیرات کردند، ساخت‌وساز کردند، ساخت‌وسازهای صنعتی؛ این پل‌های عجیب و غریبی که در جنگ به درد نیروهای مسلح ما خورد، امکانات فراوان، خودرو، جاده، امثال این‌ها، به‌وسیله‌ی همین نیروهای مجرب و ماهر به‌وجود آمد؛ امروز هم هستند، امروز هم در کشور ما الی‌ماشاءالله؛ تحصیل‌کرده نیستند، اما تجربه‌ و مهارتی دارند که گاهی از تحصیل‌کرده‌ها هم بسیار بیشتر و بهتر و مفیدتر است؛ این هم یکی از امکانات نیروهای ما است؛ هم در کشاورزی این را داریم، هم در صنعت داریم.» (1393/01/01)

یکی از میهمانان رهبر انقلاب اسلامی در آن دیدار، «حاج عباس‌علی باقری» مشهور به «حاج عباس فابریک دست‌طلا» بود. تعمیرکار خوش‌نام جبهه‌های جنوب یک سال قبل از آن خاطراتش را به همت بسیج اصناف و مدیریت نشر فاتحان، لباس جلد پوشانده بود. رهبر انقلاب در آن دیدار، عباس آقای دست‌طلا را خوب به جا آوردند:

«این کاری که اخیراً شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزه‌کاری‌ها خاطرات می‌گیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتاب‌های شما را خواندیم، یکی  کتاب آقای بنایی را خواندم یکی هم کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.» (1392/11/01)

اهمیت و برجستگی کار حاج عباس دست‌طلا و دوستانش در دو چیز است: «سرعت در تعمیر» و «توقف‌ناپذیری». هیچ چیز در مسیر حرکت این جماعت مانعی ایجاد نمی‌کند. نه کمبود گاه به گاه ابزار و وسایل، نه بدقلقی فلان مسئول مربوطه. اصل و اساس راه انداختن کار است؛ تعمیر چرخ جنگ است. این‌قدر این کار را با وسواس انجام می‌دهد که دم در می‌ماند.

***

در صفحه‌ی تقدیمیه‌ی کتاب نوشته شده است: تقدیم به همه‌ی بسیجیان فنی و تعمیرکار! از همین جا معلوم می‌شود با یک کتاب متفاوت روبه‌رو هستیم. کتاب «عباس دست‌طلا» یکی از بی‌تعارف‌ترین کتاب‌های دفاع مقدس است. ردی از سۆال و جواب مصاحبه‌کننده در اثر معلوم نیست. نویسنده در متن هرجا که خواسته از گذشته و کودکی حاج عباس قصه را روایت کند، جمع دوستان با صفای او را جمع می‌کند و شب‌ها بعد از کار سخت و سنگین روز کنار هم می‌نشاند تا از خاطراتش بشنوند. این یعنی فرم و قالب روایت کتاب هم خوب مهندسی شده است.

وقتی کار مصاحبه و نگارش خاطرات حاج عباس‌علی باقری به سرکار خانم معراجی‌پور پیشنهاد می‌شود، در همان جلسه‌ی اول از مصاحبه‌شونده می‌پرسد: آیا شما به فکر شهادت هم بودی؟ حاج عباس می‌گوید: آن قدر کار زیاد بود که من وقت نداشتم به شهادت فکر کنم!

نویسنده متن را بارها بازنویسی کرده است. ادبیات و لحن حاج عباس ـ که خاص خود او و شبیه هیچ کسی نیست ـ در طول کتاب حفظ شده است. متن هیچ دست‌انداز و ابهامی ندارد. روایت معمولی یک آدم معمولی آن‌قدر خوب به پیش می‌رود که دست‌کم در دو سه نقطه مخاطب را زمین‌گیر می‌کند؛ و آن‌چنان او را متأثر می‌کند که تا چند روز فکر او را به خود مشغول می‌کند.

عباس دست طلا؛ کتاب مورد تحسین رهبر انقلاب

حاج عباس اول خودش به عنوان داوطلبی بسیجی راهی جبهه می‌شود: به عنوان یک حاجی بازاری. کسی که آن روزها در خیابان خاوران برای خودش گاراژ و تعمیرگاهی داشت، کارگر و برو بیایی داشت و دست کم چند خانواده را روزی می‌رساند. بعد به عنوان یک تعمیرکار ساده‌ی یک لاقبا اعزام می‌شود و از قضا به منطقه‌ای می‌رود که قدرش را نمی‌دانند و زیر دست فرماندهی می‌افتد که چندین بار تحقیرش می‌کند. با این حال کم نمی‌آورد. تا آن‌جا که می‌تواند کار را پیش می‌برد و برمی‌گردد تهران. چند وقت بعد که دوباره می‌خواهد اعزام بشود نیرو جمع می‌کند. از دفعات بعدی خودش کاروان‌دار می‌شود. در تهران می‌گردد مکانیک و صافکار و دست به آچار پیدا می‌کند و با خودش همراه می‌کند و آن‌قدر خوب و پرحجم کار می‌کند که نام و آوازه‌‌اش همه جا می‌پیچید. به او پیشنهاد می‌شود پشتیبانی محور جنوب را به عهده بگیرد که نمی‌پذیرد.

یک بار گزارشگری از تلویزیون می‌رود به تعمیرگاه پشتیبانی تا با حاج عباس گفت‌وگو کند و از راز شهرتش در جبهه جویا شود.

(از متن کتاب)

گزارشگر با تعجب می‌گوید:

- این‌طور که شما تعریف کردید، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما دارید کار مشقت‌باری را انجام می‌دهید!

لبخند می‌زنم:

- بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی را که در طول 10 روز قبل انجام داده‌ایم و آماده‌ی حرکت برای جبهه است را نشان‌تان بدهم.

40 تا ماشینی را که درست کرده‌ایم و پشت سر هم گذاشته‌ایم تا راننده‌ها بیایند و آن‌ها را ببرند، نشان‌شان می‌دهم:

- این هم کار شبانه‌روزی ما در عرض 10 روز!

می‌پرسد:

- اگر قرار بود این 40 تا ماشین را در تهران انجام دهید، چقدر وقت‌تان را می‌گرفت؟

پاسخ می‌دهم:

- شش ماه؛ اما این‌جا با تهران فرق دارد. باید شلاقی کار کرد. (صفحه‌ی 208)

***

اهمیت و برجستگی کار حاج عباس دست‌طلا و دوستانش در دو چیز است: «سرعت در تعمیر» و «توقف‌ناپذیری». هیچ چیز در مسیر حرکت این جماعت مانعی ایجاد نمی‌کند. نه کمبود گاه به گاه ابزار و وسایل، نه بدقلقی فلان مسئول مربوطه. اصل و اساس راه انداختن کار است؛ تعمیر چرخ جنگ است. این‌قدر این کار را با وسواس انجام می‌دهد که آدم در می‌ماند. این بخش را ببینید:

(از متن کتاب)

طاق آمبولانس را چند بار دید می‌زنم. مجتبی لجش گرفته:

- بس نیست؟! چقدر طاق را دید می‌زنی؟ همه‌ی صافکارها یک بار رو‌به‌روی ماشین می‌ایستند و نگاه می‌کنند، بعد هم درستش می‌کنند و دیگر کاری ندارند که چه می‌شود. تو هم از بالا می‌بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبه‌رو، زیر و رو … بابا! چه خبرت است؟!

حس می‌کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله‌اش می‌کنم:

- طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که می‌رود توی دست‌انداز و بالا و پایین می‌افتد، صدا ندهد. آمبولانس همه‌اش می‌رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر می‌کند با گلوله دارند او را می‌زنند. می‌ترسد و یک وقت برمی‌گردد عقب. (صفحه‌ی 204)

 6 نظر

تولد یک نور

22 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

ميلاد اميرالمومنين  (علیه السلام)

ولادت حضرت علی(علیه السلام) یکی از زیباترین فصل های کتاب آفرینش است که نشان دهنده مقام والا و پرتوی از عظمت آن امام هُمام می باشد.

در شب ولادت ایشان، زمین غرق نور و معنویت بود و از آسمان نیز باران فضل و رحمت می بارید.

ابوطالب که از شادی در پوست خود نمی گنجید، فریاد می زد:

«ای مردم! دوست خدا در خانه خدا متولد شد.»

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)نیز در این رابطه فرمودند:

«به دنیا آمدن حضرت علی_(علیه السلام) همانند تولد حضرت مسیح(علیه السلام) ، مهم و معجزه آساست و خداوند علی (علیه السلام) را از نور من آفرید و ما هر دو از یک نور هستیم.»

آری تولد حضرت مسیح معجزه ای بزرگ بود و حضرت مریم در آن هنگام از خانه خدا (بیت المقدس) خارج شد ولی فاطمه بنت اسد به درون خانه خدا فرا خوانده شد و مهمان مائده های آسمانی گشت تا زیباترین تولد تاریخ بشریت، به نام مبارک حضرت علی(علیه السلام) ثبت شود.


برگرفته از مقاله « مظهر زیبایی ها ، سید رضا باقریان موحد -

 2 نظر

برخوردی که مسیر زندگی شان را عوض کرد.

21 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد


یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت:

یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.

آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد.

ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید :که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم.
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید.

آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار ، همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .
آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند .

با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.

(منبع: نشریه ماه تمام ،شماره ۳،ص۱۷)

 نظر دهید »

توصیه های آقای قرائتی به آقایان

20 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

آقای عزیز!
1) به همسرت بگو : دوستت دارم!
2 ) واژه « دوست داشتن »را فقط برای او هزینه كن!
3 )همسر تو كریستاله ! مواظب باش او را نشكنی !
4 )كاری كن كه به تو ایمان بیاره !
5 )تو باید تكیه گاه خوبی براش باشی!
6)از عشقت برای او هزینه كن ، نه فقط از ثروتت!
7)زیبایی همسرت را ستایش كن!
8 )كارهایی كه از توانش بیرونه , به او واگذار نکن !
9)او گل خوشبوی بهاری است ، پژمرده اش نكن!
10 )انتظار نداشته باش همسرت مثل تو باشه !
11 )با بحث و جدل او را خسته نكن!
12 )نسبت به همسرت همیشه وفادار باش!
13) اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت كن!
14)همدردی و همدلی او را آرام می كنه !
15) قبل از انتقاد ازش تعریف كن!
16) سربسرش نگذار
17)اگه به او احترام بذاری , به زندگی امیدوار می شه!
18) اگه آزارش بِدی , از تو متنفر می شه!
19) از دست پختش تعریف كن !
20 )نیش او نوشه ، ناراحت نشو!
21) دل او را نشکن !
22 )مسخره اش نکن !
23) حسادت او را با تحقیر برنیانگیز!
24 )انگشتان ظریف و صدای نازکش می گویند : ” با من ستیز مکن ! “
25 )هر وقت بهت شک کرد ، با
صداقت و مهربانی مطمئنش کن!
26 ) اگه گفت : « ! به اندازه دنیا دوستت دارم »
27 )اگه گفت : تو منو دوست نداری !
من بدبختم که با تو ازدواج کردم !بلافاصله به او بگو : عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم!
28 )اگه گفت : دلم گرفته تو این خونه ! بگو : در اولین فرصت روی دوشم سوارت می کنم تو آسمونا می
گردونمت !
29 )اگه گفت : تو خیلی بدی ! بگو : عوضش تو خیلی خوبی !
30) اگه ناز کرد ! نازشو به قیمت گرون بخر!
31 )اگه گریه کرد ، خیلی دسپاچه نشو ! فقط نوازشش کن!
32) اگه گفت : از دست بچه ها خسته شدم ! بگو : بهت حق می دم ! تو خیلی صبوری ! ازت متشکرم !
33 )اگه اخم کرد ! بهش بگو : اخم نکن , زشت می شی !
34) اگه باهات قهر کرد ! بگو : قهرت هم مثل مهرت قشنگه !
35) اگه از مادر و خواهرت شکایت کرد ، فقط شنونده خوبی باش!
36 )اگه گفت : من خواستگارای زیادی داشتم ! با لبخند بگو : پس من خیلی آدم خوش شانسی هستم
که تو رو به چنگ آوردم!
37 )اگه گفت : تو زشتی ! بگو عوضش تو خوشگلی!
38) اگه بازم گفت : زشتی ! بهش بگو : زیبایی مرد در عقل اونه!
39 )اگه گفت : طلاق می خوام ! حتما به مشاور مراجعه کن !
40) دلآرامی كه داری دل در او بند!

 3 نظر

نامه امام رضا(علیه السلام) به جواد الائمه (علیه السلام)

20 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

 

بزنطی می‎گوید: نامه ای را که امام رضا (علیه السلام) به فرزندش، جوادالائمه (علیه السلام) ، نوشته بود، خواندم که در آن آمده بود:

ابوجعفر! به من گفته‎اند هنگام بیرون رفتن از خانه، اطرافیانت تو را از در کوچک بیرون می‎برند و این به دلیل بخل آنان است که می‎ترسند خیر تو به کسی برسد،

من تو را به حقی که بر تو دارم سوگند می‎دهم که از این به بعد رفت و آمد خود را از درِ بزرگ خانه قرار بده و هرگاه برای بیرون رفتن سوار مرکب می‎شوی مقداری طلا و نقره با خود داشته باش و هر که از تو درخواستی کرد به او کمک کن.


اگر یکی از عموهایت از تو چیزی خواست کمتر از پنجاه دینار به او مده، اگر خواستی بیشتر بدهی خود دانی،

از عمه‎ها اگر کسی درخواست کرد کمتر از بیست و پنج دینار عطا مکن، بیشتر از آن را خود دانی.


(فرزندم!) من دوست دارم خداوند (مرتبه‎ی) تو را بالا برد،

پسرم! تقوای الهی را پیشه ساز و از جانب خداوند مقتدر و بخشنده، خوف تنگدستی و تهیدستی نداشته باش.(از بذل و بخشش، دچار فقر نخواهی شد، خداوند تو را به خود وانمی‎گذارد.)

عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 8 .

 نظر دهید »

به یاد دبستان

15 اردیبهشت 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

کی اسم معلم  کلاس اولشو یادشه؟؟؟؟؟؟

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 67
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد، از مدارس علمیه استان مازندران بوده و از سال 1390 شروع به فعالیت نموده است.

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟