شجاعت استاد شهید مطهری...
12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
از دوستان استاد بود و بیشتر وقت ها پای سخرانی های ایشان می نشست. آمده بود نزدش که هشدار دهد. می ترسید که ساواک و مامورانی که همه جا پخش هستند، از متن سخرانی هایش جملاتی را بیرون بکشند و او را دستگیر کنند. نفس عمیقی کشید. رو به استاد کرد و گفت: « بهتر است فلان مطلب را عنوان نکنید؛ فعلا مصلحت نیست در سخرانی هایتان آن را بگویید».
استاد با جدیت نگاهش کرد و پاسخ داد: « این حرف ها نیست. این را باید گفت: عقیده است. انحراف فکری به وجود می آید و من نمی توانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در بین جامعه ی اسلام به وجود بیاید، آرام باشم». دوستش با اصرار گفت: « خواهش می کنم. شاید شنیدنش برای جمعی گران آید و موجب دردسر شود.»
این بار با قاطعیت بیشتری گفت: « گران باشد، باید این مطلب بیان شود.»