ایستگاه صلواتی
حاج جوشن ،پیر مرد بسیجی با صفایی بود که حضور او همیشه محفل رزمنده ها را گرم می کرد. وقتی پای حاجی به فاو باز شد گوشه ای را انتخاب کرد و ایستگاه صلواتی راه انداخت. او در آنجا با رویی گشاده و بر خوردی صمیمی به دست بچه های رزمنده شربت و شیرینی می داد،به طوری که رفتار او خستگی را از تن همه در می کرد.
یک بار وقتی حاج جوشن مشغول پذیرایی از رزمنده ها بود متوجه دو نفر می شود که با قیافه ای شبیه بچه های خودمان اما با لهجه ای خاص از او تقاضای شربت می کنند. حاجی به هر دو شربت داد و زیر چشمی آن ها را زیر نظر گرفت. او وقتی شکش به یقین تبدیل شد که آن دو بعد از خوردن شربت ،دست در جیب کرده و پول شربت را پرداخت کردند. زود بچه ها را خبر کرد و بعد از بازرسی معلوم شد که هر دوی آن ها از نیرو های اطلاعاتی عراق بوده و برای کسب اطلاعات به فاو آمده بودند. اما اشتباهشان این بود که ایستگاه صلواتی را با کافه تریا های بغداد اشتباه گرفتند.
راوی: علی مردان محمدزاده