بخشش
مردی ثروتمند به او گفت: “با ما از بخشش بگو” و او پاسخ داد:” هنگامی که چیزی از ثروت خود می دهید،در واقع چیزی نبخشیده اید. اما زمانی که از جان خود چیزی بخشیدید، به راستی بخشنده اید.
هستند کسانی که دارایی بسیاری دارند و بخش اندکی از آن را می بخشند تا به شهرت برسند و این تمایل آنها برای کسب نام ، آن ها را آلوده می کند و هستند کسانی که مال اندکی دارند و همه آن را می بخشند . این افراد ،به زندگی و برکت و بخشش ایمان دارند و دستشان هرگز خالی نمی شود. گروهی از مردم با شادی می بخشند و پاداش آن ها ،همان شادی است و گروهی با درد می دهند و آن درد تعمیدی برای آن هاست.
و هستند کسانی که اموال خود را می دهند و معنی درد را در بخشش های خود نمی شناسند ، حتی در جستجوی شادی هم نیستند و تمایلی ندارند نیکی های خود را به یاد آورند تا به ثواب برسند. اینان ،از آنچه دارند ،می دهند. همان گونه که ریحان عطر خود را در فضای دشت می پراکند. خداوند با دست این افراد سخن می گوید و از ورای چشم آنهاست که بر زمین لبخند می زند.
بخشش به آن کسی که نیاز دارد و چیزی از تو طلب می کند ،زیباست. اما زیباتر از آن زمانی است که ببخشی بی آنکه از تو خواهشی کنند و تو بدانی به آن احتیاج دارند.برای آنان که دستان گشاده و قلب بخشنده ای دارند ،شادی جستجو برای افراد نیازمند از شادی بخشش به آنان بیشتر است.
آیا اموالت چیزی است که بتوانی آن را برای خودت نگه داری؟هر آنچه دست توست ،بی شک،روزی گرفته خواهد شد. پس ،امروز ببخش،تا این لذت شامل حال تو گردد نه میراث خوارانت!…
برگرفته از کتاب پیامبر و دیوانه،جبران خلیل جبران،مترجم :سیمین پناهی فر