برادر!عیدت مبارک
14 مهر 1393 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
برادر!عیدت مبارک
غدیربود.رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم:برادر عیدت مبارک،پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود !! به ابن سکیت گفتیم علی.هیچ
نگفت،نگاهمان کرد و گریست. زبانش را بریده بودند! خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت
امیرالمومنین قرار داد ، دستهایش را قطع کرده بودند! گفتیم یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم. سیدی ! کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای
دیوارها شده بود و چاهها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود ! زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران برپا،در کنج زندان ها نماز می خواندند.