دردم از یار است و درمان نیز هم...
16 اردیبهشت 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
امروز هوای دلم گرفته است. نمیدانم به دنبال چه می گردد؟ به دنبال چه کسی؟
نه اینکه ندانم ؛نه ، خوب میدانم.
خوب میدانم از چه زمانی دلم گرفت. کی سرگشته و حیران کوچه ها شد.
آن هم چه کوچه هایی؟ کوچه هایی که از تمیزی و سفیدی برق می زنند.
اما در چشم من کوچه ها،همان کوچه ها بود. خاکی با دیوارهایی از خشت و گل.
رد عبایی که بر زمین کشیده شده،از مسجد تا در خانه ایی از جنس نور.
دلم چند سالی است که دربه در آن کوچه هاست. دلم سال هاست که کوچه گردی ثابت است که یک مسیر را می شناسد. دو حرم :حرم سبز نبی و حرم بی چراغ و بی نشان بقیع.
غروب جمعه ،دلم حیران بود وبا بدرقه دو مسافر حرم ،باز هم سر به شبگردی و گوچه گردی گذاشت. تو بگو چه چاره کنم؟!
مهدی جان؛نفسم بند آمده . می آیی؟؟؟ ……..