راز موفقیت!
مرد جوانی از دانشمندی پرسید راز موفقیت چیست.
دانشمند به او گفت، «فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم».
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. دانشمند از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد. آن ها به کنار رود رسیدند و به آب زدند و آن قدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آن ها رسید. ناگهان دانشمند مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، اما دانشمند آن قدر قوی بود که لحظاتی او را نگه داشت. مرد جوان آن قدر زیر آب ماندکه رنگش به کبودی گرایید ولی بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.
همین که به روی آب آمد، اولین کاری که کرد آن بود که نفس عمیقی کشید و هوا را به اعماق ریه اش فرو فرستاد. دانشمند از او پرسید:«زیر آب که بودی، بیش از همه مشتاق چه چیزی بودی؟» جوان گفت:«هوا». دانشمند گفت: «هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی، مشتاق موفقیت شدی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد»!