نشانی از بابا...
04 تیر 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
عاقد دوباره گفت: ((وکیلم!…)) ،پدر نبود ای کاش در جهان ،ره و رسم سفر نبود
گفتند:رفته گل…نه،گلی گم…دلش گرفت یعنی که از اجازۀ بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و بر نگشت آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری،عطر چفیه ای رویای دخترانه او ،بیشتر نبود
عکس پدر،مقابل آیینه،شمعدان آن روز دور سفره ،جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت: ((وکیلم؟)) دلش شکست یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازۀ بابا …بله …بله… مردی که غیر آینه ایی شعله ور نبود!