• تماس  
  • موضوعات 

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

  • آرشیوها

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

دو رکعت ناز عشق

عملیات کربلای 2 بود. در آن گیر و دار محمود گفت:” می خواهم دو رکعت نماز بخوانم .” بعد از نماز وقتی علت نماز خواندنش را پرسیدیم، گفت: ” این دو رکعت نماز را من به دو علت خواندم؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند؛و دیگر اینکه اگر خدا مرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین (علیه السلام) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا به جای آورد ، این  نماز آخرم باشد…”

همانطور هم شد و محمود کاوه فرمانده قَدر تیپ ویژه شهدا که همه ضد انقلاب از نام او هراس داشتند در شب دوم عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران ،بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر وپا مجروح شد و پس از چند لحظه در همان نیمه شب در میدان نبرد روحش به آسمان پر کشید و شربت شیرین شهادت را نوشید.

                                        روحش شاد

برگزاری مراسم عزاداری شهادت حضرت ام البنین(س) و روز بزرگداشت و تکریم از مادران شهدا

08 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

  

 

مراسم عزاداری شهادت حضرت ام الشهدا، ام البنین (سلام الله علیها) و روز

بزرگداشت و تکریم از مادران و همسران  معزز شهدا  در مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها)

شهرستان محمودآباد:

این مراسم در روز چهارشنبه ، مورخ 04/02/1392  در   مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) و

 با حضور و قدوم مبارک حدود 22  نفر از  مادران  بزرگوار و همسران گرامی  شهدا  و   امام جمعه

محترم شهرستان ؛ جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا اسماعیلی( زید عزه) ، فرماندار محترم

شهر جناب آقای مشایخ ،  رییس نیروی انتظامی شهرستان جناب آقای صلواتی ،  ( رییس محترم

اداره بنیاد  شهید و جانبازان) جناب آقای حسینی، (فرمانده محترم سپاه پاسداران )جناب آقای حسین

پور، ( جانشین فرمانده سپاه پاسداران) جناب آقای کیا ،  و رییس شورای بخش جناب آقای اکبر

زارع   و طلاب و اساتید  حوزه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) محمودآباد برگزار گردید.


در شروع مراسم  آیاتی چند از کلام الله مجید توسط یکی از قاریان طلبه خواهر تلاوت گردید و  بعد

از خوشامد گویی مدیر محترم مدرسه، سرکار خانم حسینی ، فرازی از زندگی نامه و  وصایای

شهدای شهرستان محمودآباد توسط یکی از اساتید قرائت شد  .

سپس حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا اسماعیلی  در این مراسم  ضمن تسلیت روز شهادت حضرت

ام البنین  و خیر مقدم گویی و تقدیر از خانواده های معزز شهدا ، در رابطه با مقام شامخ مادر و

 فداکاری و ایثار هسران شهدا  و از خود گذشتگی این عزیزان سخنانی ایراد نمودند.


 


 

در این سخنرانی به  تأثیر لقمه حلال و حرام  و مراقبت مادر در زمان بارداری و   تربیت فرزندان

 پس از متولد شدن  اشاره کرده و فرمودند که شهدای ما دارای چنین مادرانی هستند که به این مقام

 والا رسیده اند و  سخنرانی شان را با  روضه ای در وصف مادر شهیدان؛حضرت ام البنین (سلام

الله علیها)  به پایان رساندند.

  و هدایایی به رسم یادبود ،  به ماداران و همسران شهدا  تقدیم نمودند  و همچنین به تعدادی از

 خواهران طلبه که موفق به حفظ حدیث کساء شدند هدایایی اهدا  کردند.


در پایان مراسم، مسولان محترم شهرستان  در نشستی صمیمانه با خانواده های

معزز شهدا  به مشکلات و درد و دل های آنان گوش فرا دادند و قول همکاری دادند.

این مراسم در ساعت 12 با پذیرایی از همه حضار به پایان رسید.

 

 نظر دهید »

برگزاری آزمون مطالعات مطالعات زنان در حوزه علمیه الزهرا(س) شهرستان محمودآباد

08 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

 برگزاری آزمون مجدد مطالعات زنان در حوزه علمیه خواهران الزهرا(سلام الله علیها)  شهرستان محمودآباد

خانم حسینی مدیر مدرسه الزهرا(سلام الله علیها) محمودآباد بیان داشت: آزمون مطالعات زنان با حضور 10نفر از اساتید مدارس علمیه استان مازندران در مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) محمودآباد  در روز پنج شنبه مورخ ،1392/02/05برگزار شد.

وی افزود: این آزمون مجدد، برای افرادی که موفق به کسب امتیاز لازم در دوره ی قبل نشده بودند و نیز مدرسانی که در دوره ی قبل مطالعات زنان شرکت نموده ولی موفق به شرکت در آزمون نشدند، برگزار گردید.

آزمون راس ساعت 10شروع شد و در ساعت 15 به پایان رسید؛ و بعد از اتمام آزمون، از اساتید محترم پذیرائی به عمل آمد.  

 نظر دهید »

پاسخ حضرت امام (ره) به نامه فرزند شهید!

08 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

زمان: تیر 1364/ شوال 1405

مکان: تهران، جماران

[ بسم الله الرحمن الرحیم. رهبر عزیز و بزرگوار خوبمان، سلام

ان شاء الله حال شما خوب باشد که اگر حال شما خوب باشد و سر حال باشید، ما هم خوشحال خواهیم بود. دو سال است که بنیاد شهید  برای ما فرزندان شهدا، اسرا و مفقودین اردوی سراسری می گذارد و  در اردوی هر ساله آرزوی دیدار با شما را داریم؛ اما نتوانسته ایم .

امسال که برای سومین بار برای اردو می رویم از شما که به جای پدرمان هستید ، می خواهیم که برای ما پیامی بدهید  و ما را چند نصیحت بکنی که ما پس از پدرمان چه کارهایی باید انجام بدهیم و در جامعه چه کنیم؟

خدا حافظ شما . ان شاء الله بتوانیم روزی با شما دیدن کنیم .

خدایا ، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

یک فرزند شهید که از جانب همه شرکت کنندگان این آرزو را دارد.]

بسمه تعالی

فرزند بسیار عزیزم

نامه محبت آمیز شما ، که از جانب خود و دیگر فرزندان عزیز شهدا، مفقودین ، اسرا و جانبازان بود ، موجب خرسندی شد. امید است شما عزیزان خردسال که یادگار فداکاران در راه خداوند تعالی و اسلام عزیز هستید، چون پدران بزرگوار خویش خود را برای دفاع از اسلام بزرگ و میهن عزیز مهیا سازید؛ و با فرا گرفتن علم و ادب و کوشش در راه به دست آوردن کمال انسانی و اخلاق اسلامی برای اسلام عزیز و کشور خودتان فرزندان شایسته ای باشید.

شما با از دست دادن عزیزان خود، فرزندان اسلام و پیامبر عظیم الشأن هستید.

ان شاء الله تعالی در پناه خداوند عالم موفق شوید با کسان خود، خصوصاً مادران داغدیده ، به خوبی رفتار نمایید . از خداوند منان سلامت برای شما، و رحمت برای شهیدان، سلامت و رهایی برای اسرا و مفقودین شما خواستارم. والسلام علیکم.

                                                                                                         شوال 1405

                                                                                             روح الله الموسوی الخمینی

 

 نظر دهید »

این کیست که او را به صورت روی زمین می کشند

07 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

   حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرور زنان عالم، از پدر بزرگوارشان حضرتمحمد «صلی الله علیه و آله و سلم» پرسید: پدرم! سزای مردان و زنانی که خود را سبک شمارند چیست؟

فرمود: فاطمه! هر مرد و زنی نماز خود را سبک بشماردخداوند او را به پانزده خصلت دچار می کند؛ شش خصلت در دنیا وسه خصلت هنگام مرگ و سه خصلت در قبر و سه خصلت در قیامت هنگامی که از قبر خارج می شود.

اما خصلت هایی که در دنیا به او می رسد: خداوند عمرش را بی برکت می کند و برکت را از روزیش بر می دارد و سیمای شایستگان را از چهره اش محو می کند و در برابر کارهایش پاداشی به او نمی دهد و دعایش را به آسمان بالا نمی برد و ششم اینکه از دعای شایستگان بهره ای ندارد.

اما خصلت هایی که هنگام مرگ به او می رسد: با خواری می میرد، دیگر آنکه گرسنه جان می سپارد و سوم آنکه با حال تشنگی از دنیا می رود بگونه ای که اگر تمام نهرهای دنیا را به او بخورانند سیراب نمی شود.

اما خصلت هایی که در قبر به او می رسد: اول آنکه خداوند فرشته ای بر او می گمارد که پیوسته او را در قبرش آشفته می نماید، دیگر آنکه قبر را بر او تنگ می گرداند، و سوم آنکه قبرش تاریک می گردد.

اما خصلت هایی که روز قیامت هنگام بیرون آمدن از قبر به او می رسد: نخست آنکه خداوند فرشته ای می گمارد که او را در برابر چشم مردم به صورت روی زمین می کشد. دوم آنکه حساب او را سخت می گیرند و سوم آنکه خداوند به او نظر نمی کند و او را پاک نمی سازد و عذابی دردناک خواهد داشت.

 نظر دهید »

دست نوشته هایی از دفتر یادداشت شهید صادق مزدستان(فرمانده تیپ 2 مکانیزه لشکر ویژه 25 کربلا)

07 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
  • خطاب به برادرش علی: برادرم! وقتی تابوتم از کوچه ها می گذرد، مبادا که تشییع من بیایی. وقت تنگ است. به جبهه برو تا سنگرم خالی نماند.
  • هرگاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز، افق را می نگریستم.

 

  • ای امام! بر من ببخش که فقط یکبار به فرمانت شهید شدم.

 

  • خواهرم! اگر می دانستی که هر روز چند بار در جبهه ها شهید می شوم چادر را تنها یک پوشش ساده نمی دانستی.

 

  • مادرم زنی است که اگر سر بریده ام را برایش ارمغان آورند، آن را به میدان جنگ باز می گرداند.

 

  • ای امام! به فرمانت آن قدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.

 

  • بی من اگر به کربلا رفتید، از آن تربت مشتی همراه بیاورید و بر گورم بپاشید، شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.
  • بارالها! اگر لایق بهشت هستم به جای بهشت، کربلا نصیبم کن تا تربت پاک حسین(ع) را در آغوش گیرم.

                     خاطرات

  سردار مرتضی قربانی:

من شب ها بعد از نماز مغرب و عشا، صادق مزدستان را به اتفاق چند نفر، برای شناسایی می فرستادم. چند بار هم به همراه آنها رفتم. او در کار، بسیار ظرافت و دقت داشت و برای شناسایی تا یک قدمی سنگر عراقی ها پیش می رفت. وقتی رمز عملیات محرم گفته شد، سه تا چها دقیقه بعد سنگرهای عراقی را فتح کرد و فریاد الله اکبرش بلند شد. وقتی با بی سیم تماس گرفتیم، گفتند مزدستان خودش با نیروهای عراقی می جنگید. فکر می کنم اولین کسی که وارد سنگر عراقی ها شد، مزدستان بود. گردان صاحب الزمان(عج) به فرماندهی مزدستان یکی از بهترین گردانهای لشکر 25 کربلا بود که در عملیات محرم درخشید.


 نظر دهید »

با احترام، این روبان آبی تقدیم شما

03 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

 آموزگاری تصمیم گرفت که از دانش آموزان کلاسش به شیوه جالبی قدردانی کند. او دانش آموزان را یکی یکی به جلوی کلاس می آورد و چگونگی اثر گذاری آنها را بر خودش بازگو می کرد.

آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانی آبی رنگ می زد که روی آن با حروف طلایی نوشته شده بود: “من آدم تاثیر گذاری هستم.”

سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه ای برای کلاس تعین کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعی چه اثری خواهد گذاشت.

آموزگار به هر دانش آموز سه روبان آبی اضافه داد و از آنها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدر دانی را گسترش دهند و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسی از چه کسی قدردانی کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه دهند.

یکی از بچه ها به سراغ یکی از مدیران جوان شرکتی که در نزدیکی مدرسه بود رفت و از او برای آن که در برنامه ریزی شغلی به وی راهنمایی و کمک کرده بود، قدردانی کرد و یکی از روبان های آبی را به پیراهنش زد؛ و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال اجرای یک پروژه هستیم و از شما خواهش می کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسی را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبی به سینه اش قدردانی کنید.

مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رئیس خود- که به بد رفتاری با کارمندان زیر دست شهرت داشت- رفت و به او گفت که صمیمانه او را به سبب نبوغ کاری اش تحسین می کند.

نخست، رئیس خیلی متعجب شد؛ آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبی را می پذیرد، به او اجازه دهد تا آن را بر روی سینه اش بچسباند.

رئیس گفت: البته که می پذیرم. مدیر جوان یکی از روبان های آبی را روی یقه کت رئیسش، درست بالای قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد. مدیر جوان به رئیسش گفت: لطفاً این روبان اضافی را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگری قدردانی کنید. مدیر جوان به رئیسش گفت: پسر جوانی که این روبان آبی را به من داد، گفت در حال اجرای یک پروژه درسی است و آنها می خواهند این مراسم روبان زنی را گسترش دهند و ببینند چه اثری بر مردم می گذارند.

آن شب، رئیس شرکت، به خانه آمد و در کنار پسر 14 ساله اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردنی برای من افتاد. من در دفترم بودم که یکی از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می کند و به خاطر نبوغ کاری ام، روبانی آبی رنگ به من داد. می توانی تصور کنی؟ او فکر می کند که من یک نابغه هستم! او پس  آن روبان آبی را به سینه ام چسباند که روی آن نوشته شده بود: ” من آدم تاثیر گذاری هستم ” . پس ادامه داد: او به من یک روبان اضافی هم داد و از من خواست با آن از فرد دیگری قدر دانی کنم. هنگامی که داشتم به سمت خانه می آمدم، به این فکر می کردم که این روبان را به چه کسی بدهم و به فکر تو افتادم. من می خواهم از تو قدردانی کنم.

مشغله کاری من بسیار زیاد است و وقتی شب ها به خانه می آیم، توجه زیادی به تو نمی کنم. من برای نمره های درسی که زیاد خوب نیستند و به سبب اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می کشم. اما امشب، می خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزی و می خواهم بدانی که تو بر زندگی من تاثیر گذار بوده ای. تو در کنار مادرت، مهم ترین افراد در زندگی من هستید. تو فرزند خیلی خوبی هستی و من دوستت دارم.

آن گاه روبان آبی را به پسرش داد. پسر که کاملا شگفت زده شده بود، به گریه افتاد و نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرد. تمام بدنش می لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صدای لرزان گفت: ” پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایی، من در اتاقم نشسته بودم و نامه ای برای تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگی ام خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید.” من می خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید،خودکشی کنم. من اصلا فکر نمی کردم که وجودم برایتان اهمیتی داشته باشد. نامه ام بالا در اتاقم است. پدرش از پله ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد. فردا که رئیس به اداره آمد، آدم دیگری شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی زد و طوری رفتار می کرد که همه کارمندان بفهمند چقدر برا او تاثیر گذاشته اند. مدیر جوان به بسیاری از نوجوانان دیگر در برنامه ریزی شغلی کمک کرد… یکی از آنها پسر رئیسش بود و همیشه به آنها می گفت که آنها در زندگی او تاثیرگذار بوده اند. همچنین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر گذاشته اند، قدر دانی کنید.

       من این روبان آبی را همراه با این روایت به شما تقدیم کردم.

  

 2 نظر

ما داریم به بهشت می رویم!

03 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

طلبه شهید حقیقی ، روحانی بود ولی عمامه نمی گذاشت. همیشه برای ما ، قرآن تفسیر می کرد. شهادت را برای ما تشریح می کرد که وقتی انسان شهید می شود،  چطور روح از بدن جدا می شود و … .

در عملیات کربلای 10 در گروهان ما بود. ساعاتی قبل از شهادت در منطقه عملیاتی او را بسیار خوشحال و خندان دیدم. انگار به او بشارت بزرگی داده بودند و پی در پی از خوشحالی فریاد می کشید.

 او مانند فوتبالیستی که در دقایق پایانی یک بازی مهم، گل سرنوشت سازی را زده ،با شور و هیجان خاصی فریاد می کشید ؛ ما داریم به بهشت می رویم!

و چند ساعت بعد؛ بهشت نصیب او شد و در عملیات کربلای 10 به آسمان پر کشید تا برای همیشه در آنجا ماندگار شود.                            

                                                                                      

                                    راوی: علی اصغر دیانی

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 67
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد، از مدارس علمیه استان مازندران بوده و از سال 1390 شروع به فعالیت نموده است.

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟