از گلشن گل ها به گلستان چه نویسم
از گلشن گل ها به گلستان چه نویسم من نیز غریبم، به غریبان چه نویسم
ترسم که قلم شعله کند، صفحه بسوزد با این دل تنگم ، به عزیزم چه نویسم.
اول از روی ادب ، ای گل خوشبو سلام دوم از مهر و محبت ، به تو دارم پیام.
سلام به خورشید تابان کربلا؛ آن نور امامت ، آقام امام حسین( علیه السلام) و با درود و سلام به هفتاد و دو تن شهید کربلا.
آقای من، دوستت دارم.
ای امام عزیزم؛ وقتی از داخل تلویزیون ،آن حرم باشکوهت را می نگرم ؛ در آن لحظه دوست دارم کبوتری باشم و پرواز کنم و اوج بگیرم و خود را به حرم مطهرت برسانم و بالای حرمت بگردم و اشک بریزم و حرم مطهرت را تمیز کنم. دوست دارم غباری باشم که روی ضریحت می نشیند. کمکم کن تا آن قدر خوب شوم تا مثل باران روی خوشه های گندم وجود مردم ببارم و مثل خورشید روی لباسهای سرد آن ها بتابم و به آنان کمک کنم.
امام من؛صدایت می کنم تا راه و چاه را به من نشان دهی، چشمانم را باز کنی تا حقایق را به صورت روشن و زیبا ببینم و راه درست را در پیش بگیرم.
رود اگر عاشق نباشد اسیر مرداب می شود و می میرد ولی اگر عاشق دریایی شدن باشد به هر جان کندنی راهش را از پس سنگ های سخت باز می کند و خود را به آغوش دریا می رساند.
حسین جانم؛قلب تو به اندازه ی دریا رئوف و مهربان است. دوست دارم دلم را از عشق خدا پر کنی تا بندگی خدا را در پیش گیرم. در آن صحرای سوزان ،تشنه لب بودی ؛ولی تحملّت به اندازه دریا،نه، بیشتر از دریا بود.
بقچه ی عشقم را همیشه برای تو بازِ باز نگه می دارم. اگر چه هم زبانی ها شیرین است ولی همدلی از هم زبانی شیرین تر است؛کمکم کن که همدل تو باشم.
امام حسین جان، برای تمام مسلمانان دعا کن.
دوستدارت، محجوبه موسوی،طلبه سال دوم