داستان جانسوز شهید و ماهی ...
07 شهریور 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
گفت : مادر جان بیا ناهار بخوریم
پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
گفت : باقالا پلو با ماهی
با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را می خوریم
و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند
…
چند سال بعد … والفجر 8 … درون اروند گم شد …
…
و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد …
السلام علیکم ایها الشهداء والصدیقی