رسم عاشقی
« وقتی حسن باقری روضه خواند »
آخرین جلسه فرماندهان بود.قبل از عملیات محرم توقرارگاه فتح.همه اومده بودند.حسین خرازی،مهدی زین الدین، مجیدبقایی وحسن باقری.یه بار دیگر برنامه ها رو مرور کردند.شب عملیات مشخص شد وجلسه به پایان رسید.
ایام محرم بود.حسن باقری ایستاد جلو ی همه وشروع کرد از کربلا گفتن.بعد هم از روی کتابی که دستش بودروضه خوندتابه این جمله حضرت قاسم (ع)رسیدکه :
«شهادت درکام من ازعسل شیرین تر است» .
دیگه به حال خودش نبود.بریده بریده جمله ها رو ادا می کرد.هق هق گریه ش بلند شده بود همش با چفیه اشکاشو پاک میکرد، بقیه هم داشتند بلندبلند گریه میکردند آخرهم نتونست حرفش رو ادامه بده نشست روی زمین گریه کرد… . «چون درآن لحظه حسین است که مهمان من است … »
مداح اهل بیت بود و از گریه کنان امام حسین(ع).
وصیت نامه ش هم بوی امام حسین(ع)می ده.توی وصیت نامه ش نوشته:
«وصیت میکنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنندو تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده است را روی صورتم بگذارند.قبل ازآنکه مرا در قبر بگذارند،مداحی داخل قبر برود و مصیبت جده غریبم حضرت فاطمه زهرا(س) وجد غریبم امام حسین(ع)رابخواند.
به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس
چون درآن لحظه حسین است که مهمان من است.»