چرا کودکم دروغ می گوید؟(قسمت اول)
همه ما گاهی ممکن است دروغ بگویم و با تغییر واقعیت، سعی در توجیه رفتارهایمان داریم؛ اما اگر دروغ کوچکی از کودکمان بشنویم، به شدت آزرده و عصبانی می شویم؛ اما حقیقت این است که تا 3 یا 4 سالگی کودکان واقعا نمی دانند دروغ چیست و تشخیص مرز بین واقعیت و خیال برایشان مشکل است. در این سنین دروغگویی با سنین بالاتر متفاوت است: کودکانمان در دوره نوپایی واقعا دروغ نمی گویند، بلکه آنچه ما از آنها می شنویم و ” دروغ ” می نامیم، ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد:
اول اینکه ممکن است آنها در این سن قوه تخیل قوی داشته باشند و در واقع در دنیای آنها واقعیت و تخیل درهم تنیده و ممکن است کودک هر آنچه را که به ذهنش می رسد به زبان بیاورد. خلق داستان های تخیلی و به ظاهر دروغین یک کودک دو سه ساله، نمایانگر قدرت خلاقیت ذهن کودک است.
دلیل دیگر ممکن است فراموشی باشد، وقتی کودک 2 ساله روی دیوار خط خطی می کند و بعد می گوید که کار او نیست، دروغ نمی گوید. او واقعا به یاد نمی آورد که این کار را کرده باشد یا برای او مهم نیست که چه کسی عروسکش را بر داشته است، تنها چیزی که می داند این است که آن عروسک را می خواهد و ممکن است اولین اسمی را که به ذهنش می آید به زبان بیاورد. او دروغ نمی گوید، فقط حافظه کوتاهی دارد و به خوبی نمی تواند وقایع را به خاطر بسپارد.
دلیل سوم چیزی است که در علم روان شناسی کودک از آن به عنوان ” سندرم فرشته ” یاد می کنند. کودکان تا 4 سالگی براساس خوشنودی والدینشان رفتار می کنند؛ یعنی هر کاری که مادر و پدر را خوشحال کند، خوب و هر کاری که آنها را عصبانی کند بد است.
بنابراین هیچ تعجب نکنید که کودکتان با لب و دهان آغشته به مربا، مستقیم به شما نگاه کند و بگوید اصلا روحش از وجود مربا خبر ندارد؛ یا مثلا کودک فکر می کند اگر به مادر بگوید شیشه شیر را به زمین ریخته است مادرش عصبانی می شود. سپس بهتر است بگوید که او شیر را زمین نریخته یا شاید تقصیر را گردن دوست خیالیش بیندازد. او دروغ به معنای واقعیش را نمی شناسد، بلکه تنها سعی دارد طوری رفتار کند که والدینش خشنود باشند.
تا حدود 7 سالگی، کودکان واقعا دروغ را نمی شناسند و مرز بین حقیقت، دروغ و افسانه برایشان بی معناست و از این سن به بعد است که با تشخیص بد بودن این رفتار، دروغگویی ممکن است به ویژگی شخصیتی تبدیل شود.
ادامه دارد