کلید ستاره
نگاهت را به آسمان دوخته ای که چه؟ کدام روشنایی را می جویی؟ کدام ستاره مال توست؟ هی انگشتت را به سوی یکی از این نقطه های نورانی نشانه می روی که بگویی از آن توست، ولی خودت هم می دانی که نیست. خودت هم می دانی دستت به هیچ ستاره ای نرسیده و نمی رسد که آن را مال خود کنی.
آن ها که گفته اند «ستاره ات را پیدا کن» هیچ وقت نگفتند که آن را در آسمان سیاه شب بیابی. مگر وقتی می خواهی چراغ اتاقت را روشن کنی، هر شب هر شب چارپایه می آوری و خودت را تاسقف کش می دهی که لامپ را به سیم بچسبانی؟! تمام چراغ های دور از دست، کلیدی دارند که در دسترس است. نگاهت را کمی پایین تر بیاور. کلید روشن کردن ستاره های من و تو هم اینجاست؛ روی زمین، جلوی چشم مان.
اگر می خواهی ستاره ای را برای خودت در آسمان روشن کنی، سعی نکن خودت را کش بدهی و به زور به آسمان برسانی.کلید را پیدا کن. یک کلید کوچک برای روشن کردن ستاره ات کافی است. شاید زمین را خوب تر بگردی، دور و برت را خوب تر ببینی، آدم ها را دقیق تر ببینی. یک گرسنه، یک بیمار، یک چشم منتظر برای یاری. شاید کلید روشن شدن ستاره تو در دست گرفتاری باشد که منتظر است تا تو از راه برسی. شاید کلید تو در لبخند کودکی است که منتظر لباس گرمی برای پوشیدن است. شاید…
اینجا همیشه کلیدی یرای روشن کردن ستاره هست. کسی چه می داند! شاید ستاره های زیادی در آسمان به نام من و تو باشد که باید آنها را روشن کنیم. شاید در مسیر کلیدهای زیادی دیده ایم و بی تفاوت از آن ها گذشته ایم. باید نشانه ها را زودتر پیدا کنیم. باید…