• تماس  
  • موضوعات 

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

  • آرشیوها

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

از دین و ایمان چی داره؟

12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

پیشنهاد دادم که بیاید با خودم باجناق شود. و همین مقدمه ای برای ازدواجش شد.

به مادر خانمم گفتم: این رفیق ما، جعفر آقا، از مال دنیا چیزی غیر از یک دوربین عکاسی نداره.

گفت: مادر، اینها مال دنیاست؛ بگو ببینم از دین و ایمان چی داره؟

گفتم: از این جهت که هر چی بگم کم گفتم! ما که به گرد پای او هم نمی رسیم.

گفت: خدا حفظش کنه. من هم دنبال همچین دامادی بودم.

                                                                                                              

                                                                              شهید سرتیب حاج محمد جعفر نصر اصفهانی

 

رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمودند: از هم کفو خود زن بگیرید. عرض شد: هم کفو کیانند؟ المومنون بعضهم اکفاءُ بعض؛ برخی از مومنان هم کفو یکدیگرند.

                                                                                                                                              اصول کافی، ج 5،ص 337

 1 نظر

شجاعت استاد شهید مطهری...

12 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

از دوستان استاد بود و بیشتر وقت ها پای سخرانی های ایشان می نشست. آمده بود نزدش که هشدار دهد. می ترسید که ساواک و مامورانی که همه جا پخش هستند، از متن سخرانی هایش جملاتی را بیرون بکشند و او را دستگیر کنند. نفس عمیقی کشید. رو به استاد کرد و گفت: « بهتر است فلان مطلب را عنوان نکنید؛ فعلا مصلحت نیست در سخرانی هایتان آن را بگویید».

استاد با جدیت نگاهش کرد و پاسخ داد: « این حرف ها نیست. این را باید گفت: عقیده است. انحراف فکری به وجود می آید و من نمی توانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در بین جامعه ی اسلام به وجود بیاید، آرام باشم». دوستش با اصرار گفت: « خواهش می کنم. شاید شنیدنش برای جمعی گران آید و موجب دردسر شود.»

این بار با قاطعیت بیشتری گفت: « گران باشد، باید این مطلب بیان شود.»                                     

 نظر دهید »

بچه ها ساعت هاست که آب ندارن!

10 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

بهش خبر دادند پانزده نفر از بچه های کمین ، ساعت هاست که آب ندارن.

حاج حسین به یکی از بچه ها گفت: اسلحتو بردار و دنبال من بیا.

حاجی دست راستش قطع شده بود.

با دست چپ بیست لیتری آب رو کشید روی دوشش و حرکت کرد.

    « به نقل از پدر شهید حاج حسین خرازی »

 نظر دهید »

جواب این بی احترامی رو چطوری بدم؟!!

10 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

(سردار شهید حاج عبد المهدی مغفوری)

هر وقت منزل پدر می رفت دستش را می بوسید. تا پدر و مادر غذا را شروع نمی کردند ، دست به غذا نمی زد.

همسرش می گوید: شبی مهمان منزل پدری شان بودیم. پدرشان هنوز نیامده بود. دیدم حاج مهدی داخل نمی آید. رفتم پیشش  گفتم:

چرا بیرون نشستی؟ !  گفت: می ترسم بیام داخل خوابم ببره و پدرم از راه برسه، اون وقت جواب این بی احترامی رو چطوری بدم؟چطوری جبران کنم؟

خستگی از چهره اش می بارید ولی صبر کرد تا پدرش بیاد ، بعد بخوابه.

یوسف دل ها، ص 36

 نظر دهید »

دست نوشته هایی از دفتر یادداشت شهید صادق مزدستان(فرمانده تیپ 2 مکانیزه لشکر ویژه 25 کربلا)

07 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد
  • خطاب به برادرش علی: برادرم! وقتی تابوتم از کوچه ها می گذرد، مبادا که تشییع من بیایی. وقت تنگ است. به جبهه برو تا سنگرم خالی نماند.
  • هرگاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز، افق را می نگریستم.

 

  • ای امام! بر من ببخش که فقط یکبار به فرمانت شهید شدم.

 

  • خواهرم! اگر می دانستی که هر روز چند بار در جبهه ها شهید می شوم چادر را تنها یک پوشش ساده نمی دانستی.

 

  • مادرم زنی است که اگر سر بریده ام را برایش ارمغان آورند، آن را به میدان جنگ باز می گرداند.

 

  • ای امام! به فرمانت آن قدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.

 

  • بی من اگر به کربلا رفتید، از آن تربت مشتی همراه بیاورید و بر گورم بپاشید، شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.
  • بارالها! اگر لایق بهشت هستم به جای بهشت، کربلا نصیبم کن تا تربت پاک حسین(ع) را در آغوش گیرم.

                     خاطرات

  سردار مرتضی قربانی:

من شب ها بعد از نماز مغرب و عشا، صادق مزدستان را به اتفاق چند نفر، برای شناسایی می فرستادم. چند بار هم به همراه آنها رفتم. او در کار، بسیار ظرافت و دقت داشت و برای شناسایی تا یک قدمی سنگر عراقی ها پیش می رفت. وقتی رمز عملیات محرم گفته شد، سه تا چها دقیقه بعد سنگرهای عراقی را فتح کرد و فریاد الله اکبرش بلند شد. وقتی با بی سیم تماس گرفتیم، گفتند مزدستان خودش با نیروهای عراقی می جنگید. فکر می کنم اولین کسی که وارد سنگر عراقی ها شد، مزدستان بود. گردان صاحب الزمان(عج) به فرماندهی مزدستان یکی از بهترین گردانهای لشکر 25 کربلا بود که در عملیات محرم درخشید.


 نظر دهید »

ما داریم به بهشت می رویم!

03 اردیبهشت 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

طلبه شهید حقیقی ، روحانی بود ولی عمامه نمی گذاشت. همیشه برای ما ، قرآن تفسیر می کرد. شهادت را برای ما تشریح می کرد که وقتی انسان شهید می شود،  چطور روح از بدن جدا می شود و … .

در عملیات کربلای 10 در گروهان ما بود. ساعاتی قبل از شهادت در منطقه عملیاتی او را بسیار خوشحال و خندان دیدم. انگار به او بشارت بزرگی داده بودند و پی در پی از خوشحالی فریاد می کشید.

 او مانند فوتبالیستی که در دقایق پایانی یک بازی مهم، گل سرنوشت سازی را زده ،با شور و هیجان خاصی فریاد می کشید ؛ ما داریم به بهشت می رویم!

و چند ساعت بعد؛ بهشت نصیب او شد و در عملیات کربلای 10 به آسمان پر کشید تا برای همیشه در آنجا ماندگار شود.                            

                                                                                      

                                    راوی: علی اصغر دیانی

 2 نظر

دوست دارم گمنام باشم

21 فروردین 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

         جلوه هایی از محبت شهدا به حضرت زهراعلیها السلام                                     

سلام بر شهیدان؛ آنان که به عشق مادر شهیدان، حضرت زهرا (علیها السلام) با شجاعتی حیدر گونه می جنگیدند و در لحظه های خون و آتش به یاد آن یاس پرپر، شوق شهادت در دل آنان شعله ور می شد. آسمانیانی که راه و رسم یاری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش را از سیره ی عملی حضرت زهرا (علیها السلام) که شهیده ی راه ولایت بود، آموختند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکردند. کسانی که زندگی شان سرشار از جلوه های محبت وعشق به حضرت زهرا (علیها السلام) بود که به برخی از این جلوه ها اشاره می شود.

             قبر مخفی

بسیاری از شهدا، که محبت حضرت زهرا (علیها السلام) در وجودشان شعله ور شده بود، آرزو داشتند بعد از شهادتشان گمنام باشند و محل دفنشان، مانند آن  قبر بی نشان، مخفی بماند. بسیاری از شهدا به این آرزو رسیدند؛ هر چند جسم پاکشان بی نشان ماند ولی یاد و نام شان برای تمام عاشقان به یاد ماندنی شد. از پدر شهید عباس سلطانی نقل شده است: «وقتی عباس برای آخرین بار به مرخصی آمد حال و هوای دیگری داشت و با چشمانی اشک بار گفت: دوست دارم گمنام باشم. دلم می خواهد قبرم مثل حضرت زهرا مخفی باشد.» و سرانجام به آرزویش رسید و روح پاکش آسمانی شد.

             به رنگ یاس

بسیاری از شهیدان علاقه داشتند که شیوه ی شهادتشان نیز رنگ و بویی از شهادت مظلومانه ی حضرت زهرا (علیها السلام) داشته باشد و سینه پهلوی آنان آماج تیرهای دشمن قرار بگیرد تا در دفاع از حریم ولایت، مقداری همرنگ شهیده ی راه ولایت شوند؛ شهدایی چون مصطفی زواره ای که هنگام وضو گرفتن، خمپاره ای به پهلوی او اصابت کرد. یا فرمانده ی گردان «یا زهرا» از لشکر 14 امام حسین (علیه السلام) که آرزویش این بود مانندحضرت زهرا شهید شود و بر روی قبرش بنویسند «یا زهرا علیها السلام».  یکی از هم رزمانش می گوید: «خمپاره ای خورده بود به سنگرش. وقتی رفتیم سراغش دیدیم که ترکش خمپاره به پهلو و بازوی او خورده و عاشقانه پر کشیده است.»

بسیاری از شهیدان مانند حجت الاسلام عبدالله میثمی، آرزو داشتند در شب شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) شهید شوند و به آرزوی خود رسیدند.



 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد، از مدارس علمیه استان مازندران بوده و از سال 1390 شروع به فعالیت نموده است.

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟