• تماس  
  • موضوعات 

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

  • آرشیوها

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

دو رکعت ناز عشق

عملیات کربلای 2 بود. در آن گیر و دار محمود گفت:” می خواهم دو رکعت نماز بخوانم .” بعد از نماز وقتی علت نماز خواندنش را پرسیدیم، گفت: ” این دو رکعت نماز را من به دو علت خواندم؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند؛و دیگر اینکه اگر خدا مرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین (علیه السلام) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا به جای آورد ، این  نماز آخرم باشد…”

همانطور هم شد و محمود کاوه فرمانده قَدر تیپ ویژه شهدا که همه ضد انقلاب از نام او هراس داشتند در شب دوم عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران ،بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر وپا مجروح شد و پس از چند لحظه در همان نیمه شب در میدان نبرد روحش به آسمان پر کشید و شربت شیرین شهادت را نوشید.

                                        روحش شاد

عادت به روضه کرده دام...

22 اسفند 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست

صاحب عزای فاطمه، آن بی نشان کجاست                                                 

قربان اشک روز و شب چشم خسته ات

مولا فدای مادر پهلو شکسته ات

 نظر دهید »

نظم و انظباط در رفتارهای فردی و اجتماعی

30 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

 

خانم خراسانی استاد محترم حوزه الزهرا (سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد در کلاس فرهنگی، که برگزار شده بود؛ راجب  نظم و انظباط در رفتارهای فردی و اجتماعی  سخنرانی کوتاهی ایراد نمودند.

ایشان بیان داشتند: هستی براساس نظم است. گردش شب و روز و گردش فصول براساس نظم و هماهنگی و ترتیب و اصول خاصی تنظیم شده است و اولین ناظم خداست.

خدا فرستادگانش را منظم فرستاد. رسول خدا(ص) در زندگی فردی نظم داشتند. عبادت پیامبر نیز نظم داشت، و همچنین در رفتار فردی ، نظافتشان، سیاست، زندگی اجتماعی ، دعوت و ابلاغ رسالت نظم را رعایت می کردند.

نظم در زندگی امامان(ع):  حضرت علی(ع) در زندگی فردی در انجام عبادت- قرائت قرآن و انجام مستحبات نظم را رعایت می کردند.  حضرت علی (ع)  زمانی که  وصیت نمودند، به فرزندانشان این چنین گفتند؛  فرزندان من و آنانی که این نامه به دستشان می رسد، وصیت می کنم در 2 چیز،ترس از خدا و نظم در امور.

نظم در در زندگی بزرگان: مانند حضرت امام (ره) . نقل از خانم دباغ، در نوفل لوشاتو حضرت امام(ره)  کارها را براساس نظم انجام می دادند، کارهای روزانه ایشان آنقدر براساس نظم بود که وقتی کسی از ما می پرسید امام مشغول چه کاری هستند؟ همه می دانستند که در حال انجام چه کاری می باشند و دقیق جواب می دادند؛ و یا در زیارت حرم حضرت امیر(ع) در نجف اشرف، مردم ساعت خود را براساس ورود و خروج امام از حرم تنظیم می کردند.

ایشان اضافه نمودند: هر محیطی نظم خاص خود را می طلبد، طلبه در حوزه باید منظم باشد.

آثار مثبت نظم در زندگی:

  • اعتماد به نفس
  • رعایت حقوق دیگران
  • شادابی
  • آرامش روحی و روانی
  • الگوی سازنده در زندگی

آثار بی نظمی در زندگی:

  • عدم رعایت حقوق دیگران و عدم آرامش
  • به هم ریختگی امور در رندگی
  • ایجاد استرس و دغدغه

درآخر از تمامی طلاب خواستند که در زندگیشان برنامه ریزی کنند و نظم را در زندگیشان رعایت نمایند.

 نظر دهید »

- خلبان شهيد بابايي و مديريت شهوت

26 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

يكي از دوستان شهيد بابايي مي گويد:

«در دوران تحصيل در آمريكا روزي در بولتن خبري پايگاه كه هر هفته منتشر مي شد،مطلبي نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد .
مطلب اين بود : « دانشجو بابايي ساعت 2 نيمه شب مي دود تا شيطان را از خود دور
كند.»

من و بابايي هم اتاق بوديم . ماجراي خبر بولتن را از او پرسيدم .

او گفت: - چند شب پيش بي خوابي به سرم زده بود .رفتم ميدان چمن و شروع كردم به دويدن. از قضا
كلنل باكستر فرمانده پايگاه با همسرش مرا ديدند و شگفت زده شدند . كلنل ماشين را
نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در اين وقت شب براي چه مي دوي؟ گفتم :
خوابم نمي آمد خواستم كمي ورزش كنم تا خسته شوم .گويا توضيح من براي كلنل قابل قبول
نبود او اصرار كرد تا واقعيت را برايش بگويم .

به او گفتم مسائلي در اطراف من مي
گذرد كه گاهي موجب مي شود شيطان با وسوسه هايش مرا به گناه بكشاند ودر دين ما توصيه
شده كه در چنين مواقعي بدويم يا دوش آب سرد بگيريم.

آن دو با شنيدن حرفهاي من تا دقايقي مي خنديدند ، زيرا با ذهنيتي كه نسبت به مسائل جنسي داشتند نمي توانستند رفتار مرا درك كنند. [1]

آقاي قرائتي شهيد بابايي را الگوي جوانان اين دوره معرفي مي كنند و تشويق مي كنند خاطرات اين شهيد را بخوانند .

وي مي گويد: خدا شهيد بابايى را رحمت كند. ايشان دانشجو بود و در آمريكا درس می خواند. سياست آمريكا اين بود كه يك بچه‏ ى ايرانى را با يك بچه آمريكايى در يك اتاق بكنند. می گفتند: براى اينكه زبان انگليسى را خوب ياد بگيرند، اين كار را مىی كنيم. اما هدفشان اين بود كه فرهنگ
ايرانى پيروز نشود.

يك روز يكى از دوستان شهيد بابايى می گفت: در اتاق شهيد بابايى رفتم و ديدم كه ايشان يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته ‏اى؟ گفت: اين آمريكايى به ديوار عكس‏هاى سكسى می زند و شراب هم می خورد. من هم نمی خواهم آن عكس‏ها را ببينم. ممكن است ديدن اين عكس‏ها در روح من تأثير بگذارد. من به خاطر همين با پارچه بين خودم و او را جدا كرده‏ ام. [2]

زندگي اگر در بستر جهان بيني توحيدي (عقل و شرع) نباشد پوچ است. علف هاي هرز پوچي و بدبيني و افسردگي در مرداب بي هدفي و پوچ انگاري مي رويد.

امروزه باشگاه هاي خنده زيادي در سراسر جهان براي رفع افسردگي و ايجاد نشاط تأسيس مي كنند اين مراكز اگر منهاي جهان بيني توحيدي باشد از مواد مخدر مخرب تر است. بسياري از بازي گران طنز و كمدين ها باطني ناآرام و آشفته دارند بسياري از افرادي كه احساس تنهايي شديد مي كند، يا
اضطرابي و وسواسي هستند با افراط در شوخي و جوك هاي جنسي تلاش مي كنند، خود را آرام
كنند.

گويند مردي نزد روانپزشك رفت و از غم بزرگي كه در دل داشت براي دكتر تعريف
كرد. دكتر گفت به فلان سيرك برو. آنجا دلقكي هست، اينقدر مي خنداندت تا غمت يادت
برود. مرد لبخند تلخي زد و گفت من همان دلقكم!

پي نوشت : 1 . پرواز تا بي نهايت، صفحه 36.
2. نرم افزار مجموعه آثار حاج آقاي قرائتي، مركز تحقيقات نور، برنامه درس هايى از قرآن سال 73.

 1 نظر

آقا به خاطر دل زینب ظهور کن...

21 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

منتظر خواتین کی ذمہ داریاں 1

 


این روزها که شیعه کشی رخ نموده است


شاید نوید آمدنت را دلالت است


آقا! شکایت دلمان را کجا بریم


“عجّل علی ظهور”   شما اوج حاجت است


کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست


حتی به حرف ما که دعامان شهادت است…


 


آقا به خاطر دل زینب ظهور کن…


در سوریه حضور حرامی جسارت است


 


آقا قبول! منتظرانت کجا و من


وقتی تمام زندگی ام غرق حسرت است


اینجا به بغض های حسن خیره مانده ام…


در کوچه ای که مادرتان بی حمایت است…


قصدم گریز نیست به صحرای کربلا…


آنجا که ناله ی همگان وا مصیبت است


 

 2 نظر

حکایت ها ، هدایت ها

08 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

شیرینی زخم

در یکی از روزهای گرم تابستان پسر بچه ای در رودخانه ای مشغول شنا کردن بود و مادرش هم او را از بالا تماشا می کرد که ناگهان متوجه شد که تمساحی، پنهانی به فرزندش نزدیک می شود. مادر برای کمک فرزندش، به طرف او دوید و وقتی دست و بازوی فرزندش را گرفت که تمساح هم پاهای بچه را به دهان برده بود. مادر با زور و تلاش، فرزندش را به طرف خود می کشید و تمساح هم او را به طرف خود می بُرد؛ در اثر جیغ و فریادهای زن، چند نفر به کمک آمدند و تمساح را فراری دادند.

وقتی با پسرک مصاحبه می کردند زخم های پایش را که در اثر دندان های تمساح بود، نشان می داد. مصاحبه گر پرسید: زخم های روی بازویت برای چیست؟

پسرک با افتخار گفت: این زخم های عشق مادری است که برای نجات من(در اثر  ناخن های مادرم)روی بازویم ایجاد شده است. من این زخم ها را دوست دارم.

هدایت

بسیاری از مصیبت ها و ابتلائات، بلکه همه ی آنها برای مومن، زخم ها و دردهای عشق الهی است که برای نجات ما از تمساح دنیا و هواهای نفسانی نازل می شود؛ که اگر این مصایب و ابتلائات نباشد، یقین بدانیم که تمساح دنیا و نفس، پنهانی به ما نزدیک شده و ما را به هلاکت و نیستی می رسانند. این ابتلائات و گرفتاری ها و نداری هاست که ما را متنبه و آگاه می کند و نجاتمان می دهد. هر چند تلخ و دردناک است، اما تلخی و دردی است از سر عشق الهی به بندگان مومنش.

لذا به همین خاطر است که بندگان آگاه و بیدار دل الهی، در عین تلاش، کار و کوشش و مبارزه با مشکلات، در مقابل سختی ها و بلاها فریاد نمی زدند و بی صبری نمی کردند. چون هم منجی آنها بود و هم نشانه عشق محبوبشان یعنی پروردگار عالم. چنان که شاعر می گوید: در بلاها هم می کشم لذت او.

 نظر دهید »

با شهدا

08 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

قلوه سنگ!

اولین غذایی که بعد عروسی مان پختم، استامبلی بود. از مادرم تلفنی پرسیدم. اما شد سوپ؛ از بس که آبش زیاد بود! کاسه کاسه کردم و گذاشتم سر سفره. منوچهر می خورد و بَه بَه و چَه چَه می کرد؛اما خودم رغبت نکردم بخورم.

روز بعد گوشت قلقلی درست کردم؛ شده بود عین قلوه سنگ.                      منوچهر با آن تیله بازی می کرد!

می گفت: «چشمم کور و دنده ام نرم. تا خانم، آشپزی یاد بگیرند، هر چه درست کنند، می خوریم؛ حتی قلوه سنگ.»

می خورد و به من می گفت: «دانه دانه بپز، یک کم دقت کن تا یاد بگیری.»

*شهید منوچهر مدق*

 نظر دهید »

راحتی

03 بهمن 1392 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

پیش تر ها فکر می کردم همیشه راحتی خوشایندتر است و برای همین همیشه دنبال زندگی راحت تر بودم. بزرگ تر که شدم، فهمیدم راحتی وقتی که تنها هستی، همان ناراحتی است که خود را به شکل جدیدی نشان داده است. نمی خواستم زندگی ام این طور باشد و تنهایی تمام آن را پر کند. تنهایی ام را با اویی که انتخابش کرده بودم، کنار گذاشتم و دوباره به زندگی رسیدم. سخت تر از قبل باید می دویدم تا از روزگار عقب نمانم ولی این دویدن و این گونه سختی، عین راحتی و شادی بود، چون منِ من با منِ او حالا مایی را ساخته بود که پیش از آن هیچ وقت نبود.

حالا راحتی زندگی در راحتی دو نفر خلاصه می شد. مدتی که بیشتر دویدم و پیش تر رفتم، باز دیدم که این تمام راحتی و زندگی نیست. انگار بین ما چیزی کم بود که باید به دنیا می آمد. اول فکر می کردم شاید آمدنش زندگی مان را سنگین کند و توان دویدن را از ما بگیرد. کمی می ترسیدم ولی وقتی که آمد، نگاهم که به نگاهش افتاد، درست در وسط دلم خانه کرد. وقتی از زمین برش داشتم، سنگینی اش را حس کردم. هم سنگینی خودش بود و هم سنگینی بار.

مسئولیتی به دوشم گذاشته بود؛ اما با این حال سنگینی اش عین راحتی بود. سنگینی بار بودنش مدام به یادم می آورد که هنوز هستم و هنوز راه های نرفته زیادی در پیش است. راحتی 3 نفره ما تا زمان زیادی خوب بود. راحت زندگی می کردیم و راحت پیش می رفتیم، اما دوباره تمام راحتی هایی که بود، با اینکه بود، دیگر برای ما راحتی نبود.

دوباره دلم گرفت. رو به روی خودم نشستم و به آنچه در این مسیر اندوخته بودم ، نگاه کردم. چیزی کم نبود. به دلم افتاد که کمی عقب تر بروم و تابلوی زندگی ام را از دورتر ببینم، بازتر ببینم. خوب تر نگاه کردم؛ پشت زندگی 3 نفره ما و در اطراف خانواده ای که درست کرده بودیم ، آدم های زیادی را دیدم که حال زندگی شان خوب نبود؛ یکی خسته بود، یکی گرسنه، آن یکی بیمار داشت.

از چیزهایی که آموخته بودم به آن ها که دیده بودم، دادم و لبخند از آن ها گرفتم. زندگی سخت تر از همیشه بود. باید بیشتر از همیشه می دویدم اما راحت بودم؛ چون تابلوی زندگی من پر از لبخند شده بود؛ من هم لبخند زدم، به چیزهایی که در ادامه مسیر باید یاد می گرفتم.  

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 67
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد، از مدارس علمیه استان مازندران بوده و از سال 1390 شروع به فعالیت نموده است.

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟