• تماس  
  • موضوعات 

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

  • آرشیوها

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

دو رکعت ناز عشق

عملیات کربلای 2 بود. در آن گیر و دار محمود گفت:” می خواهم دو رکعت نماز بخوانم .” بعد از نماز وقتی علت نماز خواندنش را پرسیدیم، گفت: ” این دو رکعت نماز را من به دو علت خواندم؛ یکی برای پیروزی برادرانی که به جلو رفته اند؛و دیگر اینکه اگر خدا مرا لایق بداند همچون مولایم امام حسین (علیه السلام) که آخرین نمازش را در میدان نبرد در روز عاشورا به جای آورد ، این  نماز آخرم باشد…”

همانطور هم شد و محمود کاوه فرمانده قَدر تیپ ویژه شهدا که همه ضد انقلاب از نام او هراس داشتند در شب دوم عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران ،بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر وپا مجروح شد و پس از چند لحظه در همان نیمه شب در میدان نبرد روحش به آسمان پر کشید و شربت شیرین شهادت را نوشید.

                                        روحش شاد

احساسات در دستان تو

21 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

مردم به میزانی شاد هستند که انتظار آن را می کشند. به این ترتیب می توان گفت که آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد، سهم زیادی در شاد بودن و شاد کردن ما ندارد، بلکه آنچه مهم است، نحوه عمل و واکنش ما در رابطه با اتفاقات و وقایع مختلف است.

یک موقعیت مشترک و مشابه که برای دو نفر رخ می دهد، ممکن است موجب خوشحالی یکی و افسردگی و غم زدگی دیگری شود. یکی از این دو نفر خود را در برابر بدبختی می بیند و دیگری به موقعیت های بهتر می اندیشد. باور داشته باشید، این ما هستیم که تصمیم می گیریم زندگی چه تاثیری بر ما داشته باشد. هر انسانی که بر روی زمین زندگی می کند، در زندگی، با مجموعه ای از داشته ها و نداشته ها مواجه است. به نظر می رسد هیچ کس از این قاعده مسثنی نسیت و هیچ گاه همه چیز های خوب و مثبت برای یک انسان فراهم و مهیا نبوده است.

پس هر انسان در زندگی، این است که به داشته هایش بیندیشد و با آن حرکت کند. فراموش نکنید که شاد زیستن و شاد بودن، همیشه کاری ساده و دست یافتنی نیست. در این زمینه، عمل کردن بر مبنای بلوغ فکری و عقلانی مهم است. بلوغ فکری یعنی این که بپذیریم که باید شاد باشیم و با شاد کامی درونی زندگی کنیم. این احساس ارزشمند و گران بها به این ترتیب به دست می آید که همیشه بر آنچه داریم تمرکز کنیم و نه چیزهایی که نداریم.

هر انسانی مختار است که به چه نحوی بیندیشد و به این صورت می تواند به میزان  شاد بودنش هم جهت بخشد. برای شاد بودن لازم است روی افکار خوشایند تمرکز کنیم، اما اغلب اوقات معکوس عمل می کنیم. اغلب ما در زندگی روزمره، نقاط مثبت، موفقیت ها و تعریف ها و تمجیدها را نادیده می گیریم و یا زود فراموش می کنیم و این در حالی است که حرف های ناخوشایند را تا مدت ها در ذهن مان حفظ می کنیم.

اگر به ذهن و افکارمان اجازه دهیم که حرف یا اتفاقی ناخوشایند را تا مدت ها در ذهن نگه دارد و تا مدتی ذهن مان را مشغول دارد، بدون شک آن کس که بیش از همه از این وضعیت رنج می برد، خود ما هستیم. چون همه چیز ما تحت سلطه ذهن مان قرار دارد و هر اتفاقی در ذهن و فکر ما، در رابطه ای مستقیم با عملکرد و نحوه زندگی ما قرار  دارد.

به راستی تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چرا رفتارهای مثبت و سخنان زیبای دیگران درباره خودمان را تنها چند دقیقه در ذهن داریم، اما و قتی رفتاری توهین آمیز درباره ما صورت گیرد، مدت زمانی طولانی آن را فراموش نمی کنیم؟ بهتر است فرصت را از دست ندهیم. از همین لحظه شروع کنیم و به خود بگوییم تا امروز به هر میزانی که غمگین و افسرده زندگی کرده ام کافیست.

اگر قرار است از زندگی بهره ای ببرم، بهتر است سعی کنم با شادی و شادکامی زندگی کنم.

 2 نظر

من چقدر ثروتمندم

20 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

هوا بدجوری بارانی بود و آن کودک حسابی مچاله شده بود. لباس های کهنه و گشادی به تن داشت و پشت در خانه می لرزید. پرسید: «ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین؟! »

کاغذ باطله نداشتم و وضع مالی مان هم چنگی به دل نمی زد و کمک زیادی از دستم بر نمی آمد. چشمم به پاهای کوچکش افتاد که توی دمپایی های کهنه ای، قرمز شده بود. گفتم: « بیا تو یه فنجون شیر گرم برات درست کنم.» او را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخاری نشاندم تا پاهایش را گرم کند. بعد یک فنجان شیر و کمی نان برشته و مربا به او دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمی دیدم که دختر کوچولو فنجان خالی را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟» نگاهی به روکش نخ نمای مبل هایمان انداختم و گفتم: «ما… نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روی نعلبکی آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکی اش به هم می خوره.»

موقعی که رفت، فنجان های سفالی آبی رنگ را برداشتم و با دقت به رنگ آن ها نگاه کردم. بعد سیب زمینی ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. غذایی که داشت آماده می شد، سقفی بالای سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمی، همه این ها به هم می آمدند. صندلی ها را جلوی بخاری برداشتم و سر جایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه های کوچک دمپایی را از کنار بخاری، پاک نکردم. می خواستم هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندی هستم.

 1 نظر

یک عشق یک طرفه

20 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

وارد که شد سلام کرد و در صندلی روبروی من نشست. گفتم: بفرمایید! پس از لختی درنگ سرش را بلند کرد و نگاهی گذرا به من انداخت. پوشش نامناسب و آرایش غلیضی داشت، اما شبنم هایی که بر    گونه اش نشسته بود و چشم هایی که نگاه گذار و نه خیره ای رابه مخاطب می افکند، نشانه های آشکاری بودند از آزرم و حیا و جلوه هایی از پاکدامنی و تقوا.

به آرامی گفت: یکی از دوستان خوابگاهی ام وقتی مشکل من را شنید، راهنمایی ام کرد که پیش شما بیایم.

پرسیدم چه مشکلی دارید؟

دوباره سرش را پایین انداخت و بریده بریده گفت: کسی را دوست دارم و می دانم او هم به من علاقه دارد، اما به صراحت اظهار محبت نمی کند. آمده ام شما به من بگویید چه کنم تا به او برسم!

_ این فرد کیست و چگونه با او آشنا شده اید؟

_ استاد زبان دانشکده است. فکر می کنم حدود سی سال سن دارد.

_ از چه موقع و چه طور متوجه علاقه او به خودت شدی؟

_ پس از یک ماه که از سال تحصیلی گذشته بود، سنگینی نگاهش را به خود احساس کردم.چند بار خودکار من را برای نوشتن چیزی گرفت و یک بار هم نام کوچکم را بدون نام خانوادگی صدا زد. یکی دو نفر از دوستانم نیز گفتند که به نظر می رسد دلش پیش من گیر کرده است! 

به پشوانه تجربه هایم پرسیدم: اهل کدام شهری و وضعیت مذهبی تو و خانواده ات چگونه است؟

توضیح داد که اهل یکی از شهرهای  کوچک و بسیار مذهبی ایران است، با خانواده ای سنتی، گرم و معتقد به مبانی دینی. خودش، در شهرش و هم در تهران تا ترم گذشته چادری بوده است و هم اکنون، نه تنها نمازهایش را مرتب می خواند بلکه امروز نیز روزه ی مستحبی گرفته است! مطمئن بودم دروغ نمی گوید. اما چه نسبتی است بین آن سابقه و رفتار مذهبی و این جلوه گری تهمت بر انگیز؟

گفتم: بعضی دختران برای جذب محبوب خود کارهای جالبی می کنند!

با خوشحالی پرسید چه کارهایی؟

گفتم: اینجا و آنجا می روند و اگر فرصتی پیش بیاید راحت و صمیمانه برخود می کنند.

از جایش بلند شد، کیفش را برداشت و فریاد زد: فکر می کردم شما آدم مومن و سالمی هستید. مگر نشنیدید که گفتم من دختری نماز خوان هستم، خانواده ای مذهبی و آبرومند دارم و قصدم فقط ازدواج با این استاد است.

با مهربانی ادامه دادم: عذر می خواهم. چند دقیقه بنشینید تا بیشتر با هم حرف بزنیم. ناراحت و خشمگین نشست. گفتم: دخترم! تو که خود را فردی مومن می دانی، چرا این قدر آرایش کرده ای؟ چرا این لباس های نامناسب را پوشیدهای؟

مِن مِن کنان زمزمه کرد: می خواهم او را به طرف خود بکشانم و مرکز توجه شان باشم!

صدایم را بلند کردم: فکر می کنی با این ظاهر ناجور و وسوسه بر انگیز چه چیز او را جلب می کنی؟ عقلش را؟ ایمانش را یا شهوت جنسی اش را؟ او از تو چه تصور و تصویری خواهد داشت؟ مگر نمی دانی ملاک های اساسی مردی که بخواهد با زنی ازدواج کند ایمان، پاکی، اصالت خانوادگی، فهم و متانت است.

گفت: خیلی خراب کردم، نه؟! حالا چه طور جبران کنم؟

پرسیدم: چه قدر اطمینان داری که این فرد ازدواج نکرده است و مایل ازدواج با تو یا دانشجوی دیگری است.

با اضطراب گفت: نمی دانم. امید دارم مجرد باشد.

هفته بعد، پس از آن که با مدیر آموزش دانشکده نقشه کشیدیم تا با مسئولان دانشگاه آن دختر تماس بگیریم و از آن استاد جوان برای تدریس زبان در ترم آینده دعوت کنیم، فهمیدیم که آقا پنج سال است ازدواج کرده و فرزندی سه ساله هم دارد!

                                                                                                             منبع: خبر آنلاین

 نظر دهید »

حجاب برتر و تئاتر

17 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

« منیه دختر 23 ساله ام ؛ خانواده ام زیاد مذهبی نیستن ،اما مامان آدم معتقیدیه؛ اگر چه ایشان هم چادری نیستن.

اون زمانی که برای اولین بار تصمیم گرفتم واسه همیشه چادر سر کنم رو هیچ وقت یادم نمیره؛ البته قبلش هم وقتی می رفتیم هیئت یا مسجد، هر از چند گاهی چادر سر می کردم، اما موقع مهمونی رفتن یا … نه.

خیلی دوست داشتم چادر رو همیشه داشته باشم، اما نَفٌسم خیلی با وسوسه هاش اذیت می کرد؛ مثلاً نمی تونستم وقتی می رم مهمونی مانتو نپوشم یا لباس های قشنگ نپوشم یا خودنمایی نکنم، آخه تیپ من همیشه تو فامیل تک بود. تا این که وقتی 18 سالم بود، در روز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها به یک جشن دعوت شدیم که زیر نظر یه مجمع قرانی بود!

اونجا یه تئاتر اجرا شد که اسمش «هجمه» بود و موضوعش هجمه و هجوم فرهنگی ای بود که دشمن به سمت ما نشونه رفته و در مورد ما جوونا اجرا می کرد.

افراد در این تئاتر؛ نقش کشورها رو اجرا می کردند و کسی که نقش آمریکا رو بازی می کرد، هر

 

روز یه حربه جدید علیه کشورهای اسلامی به کار می بست. او ایرانی هارو آدم های بی عقلی می دونست که هر چی او طراحی کنه رو بدون فکر اجرا می کنند و او خیلی راحت می تونه روشون تاثیر بزاره و… . اون تئاتر خیلی رو من تاثیر گذاشت ضمن این که اون روز، روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها هم بود. از خودم بدم اومد که اونقد ضعیف النفسم. 

من می دونستم حق با چادره، اما از این که نمی تونستم حق رو در مورد خودم اجرا کنم، حرصم       می گرفت. تا که همون شب بعد نماز مغرب و عشا از حضرت زهرا سلام الله علیها خواستم کمکم کنه تا دیگه برای همیشه چادر سر کنم. بعد از نماز رفتم تصمیم رو به مامانم گفتم. مامانم که باور نمی کرد و فکر می کرد فردا پشیمون می شم، گفت: خدا کنه!

اما وقتی دید مصمم هستم باور کرد و کوتاه اومد. اتفاقاً چند روز بعد از این ماجرا به یه عروسی دعوت شدیم که همه فامیل در اون حضور داشتن. واقعاً امتحان سختی بود که من چادر رو نذارم کنار. اما تصمیم گرفتم مصمم کارم رو انجام بدم و به تیکه های این و اون هم اهمیت ندم. 

اون شب گذشت، با همه اتفاقش؛ اما من خوشحال بودم که شاخ غول رو شکستم و تا الان 5 ساله که با افتخار چادر سر می کنم».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

تابلوهای ورود ممنوع شهر تواضع! (قسمت دوم، آخر)

17 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

4_ تواضع در برابر اموال توانگران

آنها که تواضع پیشه هستند، ممکن است با انگیزه و نیت های مختلفی چنین منشی داشته باشند. برخی به خاطر خدا تواضع می کنند. برخی به خاطر آداب و معاشرت و انسان دوستی برخی به خاطر مرام گذاشتن برای رفقا. اما برخی هم فروتنی را ابزاری برای دستیابی به مطامع خود می دانند و با انگیزه ابزاری به آن می نگرند.

چنین افرادی اگر برخوردی متواضعانه دارند و تا کمر برای دیگران تعظیم می کند، نه به خاطر این است که قلب پر محبتی دارند و از روی شرافت نفس چنین می کنند. بلکه چشمداشت به اموال دیگران، آنان را به این کار وا داشته است. در دیدگاه چنین افرادی، فروتنی تنها وسیله ای است. در دیدگاه چنین افرادی، فروتنی تنها وسیله ای است برای دستیابی به اموال و ثروت دیگران و هیچ ارزش و جایگاه دیگری ندارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نزد توانگری رود و از چشمداشت به آنچه او دارد در برابرش کرنش کند، دو سوم دینش از بین می رود.                       پس فرمود: سراسیمه نشو؛ چنین نیست که هر کس از شخص ثروتمندی که به چیزی برسد و بدین سبب او را احترام و تجلیل کند، لزوما دو سوم دینش از بین می رود. بلکه ببین که آیا قصدش از این احترام، پاداش الهی است یا می خواهد او را فریب دهد و آنچه را دارد از دستش در آورد.

بنابراین این تواضع در برابر “ثروتمندان”  آن هم به جهت احترام به یک برادر دینی هیچ اشکالی ندارد و امری است پسندیده. 

بلکه آنچه ناشایست است و سبب دین سوزی می شود، تعظیم و تواضع در برابر"اموال توانگران” است.

امیرمومنان علی علیه السلام می فرماید: چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر تهیدستان به قصد رسیدن به اجر خداوند و نیکوتر از آن بی اعتنایی و سرفرازی درویشان است در برابر توانگران از سرفرازی درویشان است در برابر توانگران از سرفرازی درویشان است در برابر توانگران از سر اعتماد به خداوند.

5_ تواضع در برابر قدرت صاحب منصبان

کرنش در برابر صاحب منصبان نیز درست ممکن است با همان انگیزه هایی که درباره توانگران گفته شد صورت پذیرد.

اگر تواضع در برابر دولتمردان و صاحب منصبان به خاطر ایمان و یا انسانیت آنها باشد که بسیار ارزشمند نیز خواهد بود. اما امان از روزگاری که برخی تنها به جهت کسب اعتبار یا دریافت موقعیت شغلی و مالی به دست بوسی چنین افرادی بشتابند. امام صادق علیه السلام می فرماید: هر مومنی که در برابر دولتمردی یا در برابر کسی که مخالف دین اوست، به قصد رسیدن به چیزی از آنچه او دارد کرنش کند، خداوند او را پست گرداند و بر او غضب کند و وی را به خودش وا گذارد و اگر به چیزی از دنیای آن کس برسد و چیزی از او به دست آورد، خداوند برکت را از آن بگیرد و اگر آنچه به دست آورده است در راه حج یا عمره و یا آزاد کردن بنده خرج کند، پاداشی به او ندهد.

                                                                                                                        پایان

 نظر دهید »

تابلوهای ورود ممنوع شهر تواضع! (قسمت اول)

16 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

فروتنی یکی از صفات شایسته انسانی است که خداوند آن را بسیار پر اهمیت دانسته است و از جمله معیارهای اساسی بندگان خاص خود معرفی کرده است (سوره فرقان، آیه 63). با این حال، این شهر اخلاقی پر خیابان، ورود ممنوع هایی هم دارد که بایدبه آنها نیز توجه ویژه داشت.

اگر چه تواضع و فروتنی، اخلاقی پسندیده است، اما باید دانست که در همه جا و در برابر همه کس نباید بر خوردی متواضعانه داشت. بنابراین باید  با استفاده از فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام تابلوهای ورود ممنوع را بیابیم و مراقب باشیم تا ندانسته خود را به بدبختی نکشانیم.

برخی از تابلوهای ورود ممنوع شهر تواضع را می توان چنین بر شمرد:

     1_ تواضع در برابر دشمنان

قرآن اگر چه تواضع در برابر مومنان را کاری شایسته و درخور آنان می داند، اما نه تنها فروتنی در برابر کافران را بر نمی تابد، بلکه دستور به بزرگ منشی در مقابل آنان هم می دهد. قرآن ویژگی مومنان راستین را چنین معرفی می کند:

در برابر مومنان، فروتنند و در برابر کافران، بزرگ منش (سوره مائده، آیه 54).

شایان ذکر است که که مقصود اصلی قرآن در این آیه، کافران حربی و دشمنانی است که در مقابل اسلام و مسلمین ایستادگی می کنند و می خواهند که تیشه به ریشه آنها بزنند. چرا که قران در جای دیگر محبت و مهرورزی به کافرانی را که هیچ گونه انگیزه دشمنی و عداوت در دل ندارند، شایته بر شمرده  است ( سوره ممتحنه، آیه 8 و 9).

بنابراین در برابر دشمن به هیچ عنوان نباید کوتاه آمد، بلکه باید سرسختانه و با شدت در مقابل او ایستاد.

قرآن در مورد پیامبر و یاران حقیقی او چنین می گوید: محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.

      2_ تواضع ذلیلانه

فروتنی هنگامی شایسته است و صفتی در خور به حساب می آید که کرامت انسان را لکه دار نکند.

خداوند همه انسان ها را کرامت بخشید ( سوره اسراء، آیه 70)  وحتی به خود آنها اجازه نداده تا این موهبت الهی را لگد مال کنند.

بنابراین تواضعی که ریشه در ذلت و خواری داشته باشد و انسان را در برابر غیر خدا کوچک کند، نه تنها ارزش ندارد، بلکه گناهی هست بس بزرگ. امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید: گرسنگی کشیدن بهتر از اظهار ذلت و خضوع است.

آری، فروتنی نباید از روی بدبختی و بیچارگی باشد. بلکه باید عزت مندانه و در نهایت شرافت صورت گیرد.

      3_ تواضع در برابر متکبران

هدف از فروتنی این است که روحیه تواضع در جامعه فراگیر شود تا تنش ها و ناهنجاری ها به حداقل ممکن کاهش یابد. اما اگر تواضع در برابر برخی، ما را به این هدف والا نرساند و نتیجه عکس داشته باشد، مسلماً فروتنی در رابرابر آنان شایسته نخواهد بود.

زورگویان و فخر فروشان هر جامعه ای، کرنش و تواضع را بسیار خوش می دارند. بنابراین تواضع در برابر آنان یاری رساندن به ظلم و فساد است. پیامبر خدا می فرماید: تکبر در برابر انسان متکبر، عبادت است.

اگر چه تکبر و فخر فروشی یکی از رذایل اخلاقی به شمار می آید، اما در برابر متکبران و زورگویان عبادت است؛ چرا که در برابر آنان باید ایستاد و با بزرگ منشی و فخر، رفتار کرد و سخن گفت.

                                                                                                                     ادامه دارد

  

 نظر دهید »

بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب وبلا

15 اسفند 1391 توسط مدرسه علمیه الزهرا س محمود آباد

شاید این مصرع را تاکنون بارها شنیده باشید، اما آیا می دانید داستان بوی سیب و حرم حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) چیست؟

در کتاب بحار الانوار ج 43 ص 290 روایتی آمده که در این باره به این صورت نقل می کند:

روزی حَسَنین (امام حسن و امام حسین) علیهما السلام  به حضور پیامبر اسلام(صلی الله و علیه و آله و سلم) آمدند و جبرییل(سلام الله علیها) به صورت شخصی به نام دحیه کلبی در حضور آن حضرت بود. حَسَنین در اطراف جبرییل که گمان می کردند دحیه کلبی است دور می زدند. جبرییل دست خود را حرکت می داد و این طور نشان می داد که چیزی در دست دارد، ناگاه دیدند یک سیب و یک گلابی و یک انار در دست دارد و آن ها را به حَسَنین (علیهما السلام) داد، صورت حسنین (علیهما السلام) از کثرت خوشحالی درخشنده شد. و متوجه پیامبر خدا شدند، رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) آن ها را گرفت و بویید و فرمود:« با همین میوه جات نزد مادرتان فاطمه بروید ، اگر قبل از آن نزد پدرتان روید بهتر است»

ایشان دستور پیغمبر خدا را اجرا کردند و چیزی از آن ها نخوردند تا اینکه پیامبر نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه ها خوردند. هر چه از میوه ها می خوردند ، کم نمی شد تا آن موقعی که پیامبر اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رحلت کرد. امام حسین (علیه السلام) فرمود:« تا فاطمه اطهر( علیها السلام) زنده بود آن میوه جات دچار هیچ گونه تغییر و نقصانی نشدند. موقعی که حضرت زهرا(علیها السلام) از دنیا رفت انار مفقود شد ولی سیب و گلابی در زمان حضرت امیر (علیه السلام) باقی ماندند، هنگامی که حضرت امیر را شهید کردند گلابی مفقود شد ولی سیب به همان حالت برای امام حسن (علیه السلام) باقی بود تا هنگامی که آن حضرت را به وسیله زهر کشتند . آن گاه آن سیب همچنان باقی بود تا آن موقعی که آب را در کربلا به روی من بستند . من هر گاه تشنه می شدم آن سیب را می بوییدم ، عطشم تخفیف می یافت . هنگامی که تشنگی من به نهایت رسید ، آن سیب را گاز زدم و یقین به فنا کردم . »

حضرت علی بن حسین (علیه السلام) فرمود: « پدرم یک ساعت قبل از اینکه شهید شود ، این مطلب را می فرمود . موقعی که پدرم شهید شد، بوی آن سیب از قتلگاه آن حضرت به مشام می رسید. من به جستجوی آن پرداختم، ولی اثری از آن نیافتم.   بوی آن سیب بعد از شهادت امام حسین باقی بود . من قبر مقدس آن حضرت را زیارت کردم و بوی آن سیب از قبر مبارکش می آمد. شیعیان ما که به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) می روند، اگر با اخلاص باشند، در موقع سحر بوی آن سیب را خواهند یافت.»

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 45
  • ...
  • 46
  • 47
  • 48
  • ...
  • 67
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) محمودآباد

مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان محمودآباد، از مدارس علمیه استان مازندران بوده و از سال 1390 شروع به فعالیت نموده است.

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟